سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

جشن تولد دو سالگی - قسمت اول

از اونجایی که تولد شما به جمعه می افتاد و باید شنبه خسته میرفتیم سرکار، مامان و بابا تصمیم گرفتن تولد گل پسر رو با چند رو تاخیر و در روز پنجشنبه 6 تیر برگزار کنند. سه شنبه هفته قبل از این تاریخ مهمانها رو برای ساعت 7 روز پنجشنبه دعوت کردیم البته اول خونه خودمون و بعد با اصرار غزل و خاله و تاکید عمو احمد خونه خاله را جایگزین کردیم. دو هفته به تولدت بابایی بردمون خرید و به اتفاق خاله سارا و غزل و مامانی پارچه و مدل لباسم رو انتخاب کردم. سورناجونم مامان ساناز همیشه خدارو شاکره که خانواده به این خوبی داره هروقت کار دارم بابایی میادکمکم، خاله که همه زندگیشو برای ما گذاشته مامانی مریمم که با وجود شاغل بودن و یک روز مراقبت از مامانی بزرگه د...
8 تير 1398

2 سالگی

دو ساله شدی عشقم، دوسال گذشت از لحظه ای که در آغوشت گرفتم از لحظه ای که اشک شوق ریختم و بهت گفتم خوش اومدی پسرم. دو سال گذشت از لحظه ای که برای اولین بار صورتت رو به صورتم چسبوندن و این احساس لذت، غیر قابل توصیف هست. امشب فیلم تولدتو بارها و بارها دیدیم اون لحظه ای که اشکم جاری میشد می دویدی پیشم و می گفتی مامان مامان اششش با فیلم تولدت کلی گریه کردم بغلت کردم و حسابی به خودم چسبوندمت و تا می تونستم ماچت کردم. سورنای من خیلی زود گذشت خیلی زود دوساله شدی. تو دیگه خوب و عالی راه میری، شوت میزنی، گل می زنی، بدو بدو میکنی، پله های خونه رو با اصرار مستقل میای بالا و برای هر پایی که برمیداری علی می گی، دیگه دو ماه که کامل و رسم...
1 تير 1398